الیساالیسا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

الیزابت

فدای تن تو جان من

جان منی جان منی جان من                                            آن منی آن منی آن من   ماه منیرم تویی ای دخت من                                           نور خدایی تو به چشمان من   جلوه چو بنمود رخت از عدم...
4 آبان 1393

سومین ماهگرد تولد

دختر نازم سه ماهه شدی .  دختر نازنینم سومین ماهگرد تولد ت  همزمان شد با  مسافرتمون به شمال. روز  قبل از مسافرت  بردمت واسه چکاپ ماهانه پیش دکترت ،  شکر خدا همه  چیز خوب بود  قد  60  و  وزن 400/7  .دختر گلم مامان و بابا عاشق شما هستن و از بودن با شما و دیدن لحظه به لحظه بزرگ شدن شما لذت می برن. سومین ماهگرد تولدت  کنار دریا برگزار شد و خیلی خوش گذشت .این اولین مسافرتت به شمال  و  دومین مسافرتت  بعد از تولد بود.       ...
25 مهر 1393

خواب آرام تو

الیسای عزیزم خداوند در دستان کوچک تو لطافت گلبرگ های بهشت را برایم به ارمغان آورده و در چشمانت زیبایی چشمه های روان را جاری ساخته و در خواب آرامت آرامش آسمان آبی را نقاشی کرده و تو را با تمام خوبی هایت به من هدیه کرده و من هر روز و هر شب مدح و ثنایش را گویم که من حقیر را قابل هدیه آسمانی قرار داده.                           ...
21 مهر 1393

پائیز طلایی ما

نه بهار با هیچ اردی بهشتی نه تابستان با هیچ شهریوری و نه زمستان با هیچ اسفندی به اندازه پاییز به مذاق خیابانها خوش نیامد پاییز مهری دارد که بر هر دل می نشیند این روزها دختر ناز من بیشتر از قبل در آسمان زندگی مون می درخشه درست مثل برگهای طلایی پاییز من به پاییزهایی می اندیشم که دستانم امید را مثل همیشه در دل کودکم زنده کند و من گوش شنوای رازهای دخترانه اش باشم من به پاییزهای پر از موفقیت و خوشحالی می اندیشم الیسای عزیزم  در این روزهای پایان  دو ماهگیت هر روزکارهای  جدیدی انجام  میدی، کم کم داری خندیدن با صدای بلند رو یاد میگری اما هنوز قهقه نمیزنی ، واسه خودت شروع میکنی به حرف زدن و آقو آقو میگ...
16 مهر 1393

خدا جونم ممنونم

ا ین روزها ... گاهی صد بار دست های الیسا رو می گیرم و نگاه می کنم . به ناخن هایش ، بند های انگشتانش و به پوستش نگاه میکنم و می بوسمشان ...   انگار خدا را در مشت های کوچک دخترم پیدا کرده ام . به چشم های او بوسه می زنم . به لبانش چشم میدوزم و به صورت زیبایش که هنگام خواب مانند فرشته است   با او بازی می کنم و در آغوشم می فشارمش .    و     «آرام درگوشش میگویم  می دانی چرا خدا تو رو به من داد ؟   برای این که روزی هزار بار ازاو تشکر کنم ...» ...
8 مهر 1393

درخشانترین ستاره

دختر عزیزم الیسا همین که تو را دارم ، بهترین هدیه ی دنیا را دارم ، دیگر در بین ستاره ها به دنبال درخشانترین ستاره نیستم ، در میان گلها به دنبال زیباترین گل نیستم . تو کهشکانی هستی از پرنورترین ستاره ها ...
5 مهر 1393

من دخترم را دوست میدارم

من وقتی دخترم را در آغوش می گیرم و گرمای وجودم وجودش را و گرمای وجودش وجودم را پر می کند دوست دارم. من نگاه شیطنت آمیزش همراه با خنده با دهان بی دندانش را دوست دارم. من بازی و خنداندن دخترم را دوست دارم. من انگشتهای کوچولوش رو که به سمت دهانش می برد می مکد و گاهی من می خورمشان را دوست دارم. من نگاه به صورت زیبا و معصومش وقتی در حال شیر خوردن خوابش می برد را دوست دارم، وقتی چنان عمیق خوابیده که جرات ندارم تکان بخورم و تمام دست و پایم بی حس می شود ولی همچنان میخکوبم را دوست دارم. من دست و پا  زدن های مکرر دخترم  و تقلایش برای حرکت را دوست دارم . من جیغ زدنهایش و ذوق کردنها ...
29 شهريور 1393

دومین ماهگرد تولد - واکسن دو ماهگی

کنار آشیان تو آشیانه می کنم فضای آشیانه را پر از ترانه می کنم کسی سوال می کند بخاطر چه زنده ای؟ و من برای زندگی تو را بهانه می کنم الیسا  كوچولو 25 شهریور ماه 1393 دو ماهه شدی .من و بابايي حسابي خوشحاليم،دختر كوچولوي ملوسمان حالا ديگر دو ماهه شده و هر روز شیرین تر از روز قبل. عزیزم امروز  ما کلی برات برنامه داشتیم که بترتیب الویت اونها رو انجام دادیم.امروز بابا سعید برای اینکه میخواستیم شما رو ببریم واکسن 2 ماهگیتو بزنیم اداره نرفت .  ساعت  8 صبح از خواب بیدار شدی و بعد از شیر خوردن پمپرزتم عوض کردمو تو تمام این لحظات همش میخندیدی منم قربون صدقت میرفتمو از طرفی تو دلم ناراحت بودم میگفتم آخه ...
28 شهريور 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به الیزابت می باشد