من دخترم را دوست میدارم
من وقتی دخترم را در آغوش می گیرم و گرمای وجودم وجودش را و گرمای وجودش وجودم را پر می کند دوست دارم.
من نگاه شیطنت آمیزش همراه با خنده با دهان بی دندانش را دوست دارم.
من بازی و خنداندن دخترم را دوست دارم.
من انگشتهای کوچولوش رو که به سمت دهانش می برد می مکد و گاهی من می خورمشان را دوست دارم.
من نگاه به صورت زیبا و معصومش وقتی در حال شیر خوردن خوابش می برد را دوست دارم، وقتی چنان عمیق خوابیده که جرات ندارم تکان بخورم و تمام دست و پایم بی حس می شود ولی همچنان میخکوبم را دوست دارم.
من دست و پا زدن های مکرر دخترم و تقلایش برای حرکت را دوست دارم .
من جیغ زدنهایش و ذوق کردنها و تکان خوردنهایش و حرف زدنش با عروسکهای آویز بر روی تخت خوابش را دوست دارم.
من جیغ زدنها و صدا درآوردنهایش را برای جلب کردن توجهم به او را دوست دارم.
من همراهی گرم و صمیمانه بابایی را هنگام بازی با الیسا و شب هنگام وقتی نمی خوابد و بابا سعید در بغل لالاییش میکند را دوست دارم.
من عشق و دوست داشتنهای بابایی را که نثارمان می کند را دوست دارم.
من مامان بودنم را دوست دارم.
من دخترم را در آغوشم فشار دادن و غرق در بوسه کردنش را دوست دارم.
من صبور بودن دخترم را دوست دارم.