الیساالیسا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

الیزابت

تولد یک سالگی الیسا

الیسای عزیزم پارسال یه همچین روزی بدنیا اومدی و شدی همه ی  دنیای ما خیلی  لحظه قشنگی بود, تو گریه کردی ونمیدونستی که اینجا , زمین ما  شاید به قشنگیه دنیای پاک قبلیت نباشه , فرشته کوچولو ولی اینجا هم میتونه زیبا باشه  اگه خودت بخوای عزیز من . من از شنیدن اولین صدای تو که همون گریه ات بود اشک شوق ریختم و گفتم خدایا دخترمون تا آخر دنیا بخنده ! الیسای عزیزم  من و بابا سعید تو این ۱ سال که  تو کنار ما بودی بهترین سال عمرمون رو تجربه کردیم . دخترک  کوچولو و مهربون من , امروز از صبح بغض دارم و وقتی به سال پیش فکر می کنم اشک میاد تو چشمام چون نمیدونم چطوری خدا رو شکر کنم برای د...
25 تير 1394

اولین ماه رمضان و اولین سحر و افطار

سلام الیسای مامان امسال اولین ماه رمضانی بود که یکی از فرشته های خدا مهمانم بود. پارسال چنین روزی توی دلم بودی و روزه نگرفتم. امسال هم  نمیتونم روزه بگیرم. فعلا برای اینکه حسن نیتم را نشان بدهم اولین سحر را بلند شدم.  نه برای خوردن سحری  بلکه برای شیر دادن به الیسای  عزیزم .مرسی که زمزمه کننده بانگ خدا در خانه ما هستی .در زمان سحر برای تو و بابا سعید دعا کردم . از حال و هوای این روزای خونه که بخوام بر ات  بگم اینه که کلا مدل چیدمان خونه رو تغییر دادیم. میز جلوی مبل ها را برداشتیم و یه محوطه ای باز شده. تلویزیون هم که چند روزی بود حسابی مورد حملات شدید قرار میگرفت ایمن سازی شد. اما خوب نمیدونم چ...
28 خرداد 1394

یازده ماهگی الیسا

چه زود یازده ماه گذشت , پر ازخاطره , پر از لحظه های ناب عاشقی عشق من به تو ابدیه دخترم توسراسر,  عشق و امید هستی  از وجود پاک تو فرشته آسمونی خونمون بهشت شده یازده ماهگیت مبارکت باشه الیسای عزیزم فقط یک ماهه دیگه تا سالروز لحظه رسیدن من و تو به هم مونده لحظه ای که هیچ وقت فراموشم نمی شه وهمیشه تو خاطرم میمونه.     ...
25 خرداد 1394

سومین و چهارمین مروارید

الیسای عزیزم خنده های تو رو با تموم عالم عوض نمیکنم تا چند روز پیش موقع خندیدنت 2 تا مروارید  زیبا خودنمایی میکرد  ولی الان 2 روزه  که مروارید های سوم و چهارم از بالا  همزمان زده بیرون (15/3/1394)  مبارکت باشه مامان جونم قربونت برم عزیزم تو این یک ماه گذشته خیلی کارای جدید یاد گرفتی بعد از چهار دست و پا  رفتن الان تقریبا 20 روزه  که خودت میتونی بلند شی  و اگه دستت بچیزی برسه با کمک اون میتونی راه بری . دیگه کلمات معنی دار رو  میتونی ادا کنی , وقتی بابا سعید یه چیزی رو تکرار میکنه ,فوری  شما هم سعی میکنی اون رو بگی , پیتیکو  پیتیکو میگی , تا جوجه میبینی جیک جیک میکن...
17 خرداد 1394

لحظه های ناب عاشقی

به " تـــــــــــــو " کـــــه میرســـــم ...!   مکـــث میکنـــــم ...!   انگـــــار در " زیباییــ ــت " چیـــــزی را ,   جـــــا گذاشتـــــه ام !   مثلــــــــــا"...   در صـــ ــدایت ... آرامـــــ ـــش    در چشـ ــــم هایـــــت ... زندگـــــ ـــی   الیسای عزیزم خیلی دوستت دارم , تمامی وجودم سرشار از عشق تو است . گاه با خود می اندیشم که در پس عبور این لحظه های ناب عاشقی ، لحظه ها یی که تپش قلب پاک و کوچکت را هر ثانیه با تمام وجود حس می کنم چه رازی نهفته است . آنگاه دلتنگ می شوم . دلتنگ از گذشت پ...
9 خرداد 1394

ده ماهگی الیسا

وقتی یک کودک ده ماهه در خانه داشته باشی، باید فقط غرق تماشایش باشی تا مبادا ازلذت دیدن کارهایش جا بمانی.   وقتی تلاشش برای چهار دست و پا رفتن را میبینی   وقتی بهر چیزی دست می اندازد برای ایستادن   وقتی که خسته میشود و بر روی زمین می افتد   باید سراپا گوش بشوی تا ریزترین آواهایش هم از دستت نرود...   این روزها تکرار ندارند...باید تک تک ثانیه هایش را به تمامی زندگی کرد.   الیسای عزیزم ده ماهگیت مبارک.   دختر خوبم  جشن ده ماهگیت  رفته بودیم مسافرت خونه خاله مهربانم - عکس دوم هم در کنار الینا و هلنای عزیزم  هستی   &nbs...
24 ارديبهشت 1394

مرور خاطرات

این روزها بیشتر از همیشه تو را مرور می کنم...   از همان پاییز طلایی که ندای نزولت در هزار توی دلم پیچید تا تابستان طربناکی که در میان آغوشم شکفتی!   این نه  ماه را برمیگردم و دوباره قدم میزنم...   روی یک به یک ثانیه هایش ...   از وقتی طنین ضربان قلبت گفت که "در من یک زندگی جریان دارد"  تا صدای گریه آغازینت...    اولین شبی که بودنت را لمس کردم... روزهایی که دلم پرمی کشید برای به آغوش کشیدنت...   همان روزهایی که "مادرم " برای هر دوی ما مادری می کرد... چه روزهای سخت دلچسبی!!!   حالا خوب براندازت  می کنم...
5 ارديبهشت 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به الیزابت می باشد