الیساالیسا، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

الیزابت

مستقل شدن الیسا با شروع فصل تابستان

الیسا عزیزم بعد از تجربه یک هفته ای که مردادماه 95 از رفتن به مهدکودک داشتی و بدلیل جابجایی مهد تا به امروز که دوباره تصمیم گرفتیم به مهد بری، پیش مامان جون عزیز و مهربونت بودی که با وجود تمام بازیگوشی ها و شیطنت هایت، با عشق و درنهایت آرامش با دختر کوچولو و دوست داشتنی اش و به قول خودش، با دوست و همدمش بازی می کرد و برات قصه می خواند و شعر و کلمات انگلیسی بهت یاد می داد. این بار در آستانه 3 سالگی و احساس نیاز به آموزش و کسب مهارت های بیشتر و لزوم شناسایی استعدادهای درونیت و چندماه تحقیق و جستجو درباره مهدکودک ها، در یکی از مهدهای نزدیک ثبت نامت کردیم. از شب قبل سعی کردم زودتر بخوابی تا صبح بتونی به موقع بیدار بشی و به قول خودت خستگیت در...
3 تير 1396

35 ماهگی الیسا و شب های قدر

الیسا عزیزم، سی و پنجمین ماهروزت مصادف است با شب نزول رحمت و برکات الهی، شبی که در آن روشن‌ترین پنجره‌های معنویت و عرفان به سوی بندگان باز می شود تا با مناجات و استغفار، ره توشه ای برای دنیا و آخرت برداشته شود. دختر نازنینم، سه سال پیش روز 25 تیرماه، هجدهم ماه مبارک رمضان که شب قدر بود دیده به این دنیا گشودی و خداوند نعمتی به ما بخشید که همیشه با زبان قاصرمان شکرگزارش هستیم. در آغوش گرفتن فرشته کوچکی که آرامش دل و جانمان شد. مهربانترینم ماهروزت خجسته. ...
25 خرداد 1396

سومین ماه رمضان در کنار الیسا

الیسای عزیزم سومین سال است که حضورت، ماه عبادتهای عاشقانه و نیایش های عارفانه را برایمان دلچسب تر و شیرین تر کرده است. الهی که لایق سفره ای که به وسعت بخشندگی خدای مهربانیهاست، باشیم و نگاه خداوند به برکت وجود تو نازنینم همواره بدرقه راه و زندگیمون باشه.     ...
7 خرداد 1396

31-34 ماهگی الیسا

الیسا جانم؛ چهار ماه از آخرین پستی که نوشتم میگذرد و در این مدت، در کنار تو دختر شیرین زبون و دوست داشتنی که پر از عشق هستی و شور با قلب مهربون و چشمهای معصومت با یه دنیا انرژی، ناب ترین لحظه ها رو داشتم و همه را، نه در گوشه ذهنم بلکه در قلبم حک کرده ام ولی حیف فرصتی دست نداد تا آنها را به رسم یادبود برایت بنویسم تا هروقت نگاهی به این نوشته ها انداختی، بدانی در دنیای شیرین کودکانه ات، زندگی کردم و آموختم عشق و امید را. دلبندم، گفتنی هایم زیاد است و تا جایی که بشود آنها را برایت می نویسم. ولنتاین (روز عشق)، توی درست کردن کیک به مامان کمک کردی و از این کار لذت بردی و کلی ذوق کردی. "عاشقتم خترک با احساسم" روزها...
25 ارديبهشت 1396

سی ماهگی الیسا

روزها چشم برهم زدنی می گذرند همچون این سی ماه که چون باد گذشت و دیگر بر نمی گردد دلبندم. ولی بی شک تمام لحظه ها و دقایقش پر از شور بود و زیبایی که با وجود نازنینت تجربه کردم و مهربانی و عشق را که هر روز در دنیای پاک کودکانه ات، با اعماق وجودم حس می کنم و هر بار با یادآوری روزهای گذشته لبخند بر لبانم نقش می بندد و خوشحالم از بودنت و داشتنت. الیسا عزیزم سی ماهگیت مبارک.   ...
25 دی 1395

سومین یلدای الیسا

نازنینم؛ لبخند تو بر سر سفره شعر و غزل حتی یک دقیقه بیشتر، ناب ترین و گرانبهاترین یادگاری است از زیباترین فصل خدا.   شادی ات همیشگی و لبخندت برقرار دخترم. سومین یلدایت مبارک الیسا جانم.   ...
1 دی 1395

29 ماهگی الیسا

الیسا جانم، دخترک مهربون و دوست داشتنی ام؛ این روزها دلم تنگ است و حرفهایم نیز از جنس دلتنگی ولی همین مرا بس که دستان پرمهرت را دور گردنم حلقه می کنی، مرا بغل می کنی، در آغوشت محکم میفشاریم و در چشمانم نگاه میکنی و با شیرین زبونی میگی "دوستت دارم مامان".  آن لحظه فقط دوست دارم زمان بایستد و سکوت کنم تا به وضوح صدای گرم نفس هایت به گوشم برسد و به چشمان مهربونت خیره شوم و به دور بریزم تمام دلتنگی هایم را و فریاد بزنم و به خودم بگویم تو را چه شده است با داشتن چنین فرشته ای که وجودش همه عشق است و آرامش. پس نازنینم بیا بخندیم و شاد باشیم و با هم بسراییم بهترین ترانه های زندگی را. الیسا عزیزم با تمام وجود عاشقتم...
25 آذر 1395

27 ماهگی الیسا

یه سلام پر انرژی مثل سلام های خودت به شما مهربونترینم - فرشته ی کوچک و دوست داشتنی دختر خوبم دوست دارم از این روزهایت بنویسم که چقدر بزرگ شده ای و چه دلبری هایی که نمی کنی. نمیدونم از احوالپرسی کردن هایت بنویسم که میگی "شما خوبی؟ خسته نباشی" یا از تشکر کردن هایت که میگی "مرسی، مچکرم". عزیزکم هروقت چیزی می خوری  تعارف می کنی و میگی "شما می خوری؟" بچه ها رو دوست داری و با صفت "جون" صداشون می کنی. اگر کاری رو که نباید انجام بدی زود میای میگی مامان ناراحت نشو، دوستت دارم. الهی من فدای مهر و محبتت دختر نازم. بعضی اوقات هم که کمی شیطونی می کنی، تا بابا میاد زود میری اعتراف می کنی و میگی مامانو اذی...
25 مهر 1395
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به الیزابت می باشد