الیسا در همایش شیر خوارگان حسینی
به پیـــش باد مویش را بپوشان
به پیش خصم رویش را بپوشان
ببیـــن تیــر و کمان حرملــه را
ســفیدی گلویـــش را بپوشـــان
الیسای عزیزم سالهای پیش وقتی همایش شیر خوارگان حسینی رو از تلویزیون میدیدم واقعاٌ تحت تاثیر قرار میگرفتم . پارسال همین موقع ها بود که فهمیدم اومدی و مهمون دل مامان شدی. از همون زمان تصمیم گرفتم که انشاءالله سال دیگه با هم بریم و تو این همایش شرکت کنیم . واسه همین از چند روز پیش با بابا سعید واسه شرکت تو مراسم برنامه ریزی کردیم. صبح جمعه کمی زودتر بیدار شدیم و بعد از خوردن صبحانه با اینکه شما خواب بودی بیدارت کردمو تو هم مثل همیشه با یه لبخند قشنگ بیدار شدی ، بهت شیر دادم و لباسهاتم عوض کردم ، لباسهای مراسمتم تنت کردم راه افتادیم به سمت مصلی. الهی قربونت برم خیلی ناز شده بودی توی مسیر هر کی میدیدت قربون صدقت میرفت . مادرای زیادی کوچولوهاشون رو با پوشوندن لباس سبز و سفید آورده بودن تا نذر حضرت علی اصغر کنن . تقریبا تمام مراسم با دیدن کوچولو ها و خواب ناز و گریه هاشون برای شش ماهه ی کربلا اشک ریختم. اصلا آرام و قرار نداشتم. الیسای عزیزم انگار امسال فهم بیشتری از شهادت حضرت علی اصغر داشتم چراکه امسال من هم مادر شدم و تو هم 3 ماهه هستی و وقتی من به دستو پاهای کوچولوی تو نگاه میکنم .....
خدایا به برکت وجود نازنین علی اصغر حسین نگهدار همه نی نی ها باش و دختردردونه ما رو هم حفظ کن.