الیساالیسا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

الیزابت

اولین سفر- مشهد

1393/6/22 15:44
نویسنده : مامان الی
227 بازدید
اشتراک گذاری

الیسای عزیزم  از همون روزای اول تولدت تصمیم گرفته بودیم که اولین مسافرتت به شهر مقدس مشهد برای پابوسی آقا امام  رضا (ع) باشه  که این خواسته ما زود محقق شد و  امام رضا توی ایام میلاد خودش  زمانی که شما هنوز  2 ماهت نشده بود  ما را بحضور طلبیدند. البته اینم بگم که مراسم عقد دایی امیر و زن دایی سودابه هم که قرار بود تو این روزا تو شهر مشهد برگزار بشه مزید بر علت شده و برای ما جای کلی خوش حالی داشت. خلاصه که این سفر ما با مسافرتهای دیگه کلی فرق داشت چرا که این اولین باری بود که ما 3 نفری مسافرت می رفتیم، اولین باری بود که شما به حرم امام رضا مشرف می شدید.خوب حالا از اینجا شروع می کنم که بابا بزرگ اسماعیل و مامان جون رضوان و دایی امیر زود تر از ما به مشهد رفته بودند و تاریخ پرواز ما هم 18/6/93 ساعت 10 شب از فرودگاه مهرآباد بود. از اونجایی که شما برای اولین بار بود که سوار هواپیما میشدی و کمتر از 2 ماه سن داشتی من یه کم استرس داشتم. قبل از سوار شدن هواپیما یه پنبه کوچولو کردم تو گوشهات و وقتی هم که سوار هواپیما شدیم بهت می می  دادم  که گوشهات نگیره اما شما اصلا  می می نخوردی و دهان کوچولوتو بسته بودی و خوابت برد. بعدشم بیدار شدی و یه کم هم گریه کردی ولی در کل مثل همیشه هوای ما رو داشتی تا اینکه رسیدیم فرودگاه و دایی امیر (آقا داماد) اومده بود دنبالمون ما رو برد محل اقامتمون.  فردا هم که چهارشنبه بود از صبح کلاً دنبال کارهای مراسم عقد که قرار بود تو یه سالن برگزار بشه بودیم، البته یه چند ساعتی بابا سعید زحمت نگهداری شما رو کشید آخه من یکم کار داشتم ساعت 6 بعد از ظهر هم رفتیم سالن. توی سالن هم که شما چون خانم خوبی هستی با من اومدی قسمت خانمها. مامان جون فاطمه و عمه زهره هم زحمت کشیده بودند برای مراسم از تهران اومده بودند و در نگهداری شما به من خیلی کمک کردند آخه من بسلامتی خواهر داماد بودم و آره و اینا .... اونجا هم چند تا عکس خوشگل با عروس و داماد از شما انداختیم. یعد از مراسم هم اومدیم خونه و استراحت و تا فردا صبحش یعنی پنج شنبه  بهمراه بابا اسماعیل و مامان جون رضوان و بابا سعید به سمت حرم مطهر امام رضا (ع) حرکت کردیم.

 

باید غبار صحن تو را طوطیا کنند

آنان که خاک را بنظر کیمیا کنند

هو هوی باد نیست که پیچیده در رواق

خیل ملائکند که رضا یا رضا کنند

بازار عاشقان تو از بس شلوغ شد

ما شاعرت شدیم که ما را سوا کنند

هرگز نمیرد آنکه دلش جلد مشهد است

حتی اگر که بال و پرش را جدا کنند

هر کس به مشهد آمد و حاجت گرفت و رفت

او را بدرد کرببلا مبتلا کنند

دردی عظیم و سخت که آن درد را فقط

با یک نگاه گوشه چشمت دوا کنند

از آن حریم قدسی ات آقای مهربان

آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند

 

از صحن جهموری وارد شدیم حس خیلی خوبی داشتم و کمی غریب. شما رو هم گذاشته بودیم داخل کرییر تا راحت تر باشی  و بخاطر امنیت بیشتر و راحت بودن من بابایی تو رو بهمراه خودش به داخل حرم برد . من هم خودم واسه زیارت رفتم. بابا سعید می گه هر بار که وارد حرم میشه و به امام رضا سلام  عرض میکنه یه احساس خاصی بهش دست میده که انگار امام ابراز لطفشون رو نشون میدن و اینبار هم مشمول مرحمت ایشون شدن و ان شاءالله که امام دست پر برکتشون رو بر سر بر شما هم کشیدن. بابا سعید نذر هایی که برات کرده بودیم رو به داخل حرم داده و دست بند سبز متبرک  هم برات گرفته بود. در یه جای مناسب هم کنار بابا سعید تو کرییر بودی و بابا هم مشغول نماز و دعا و زیارت. روز جمعه هم پرواز برگشتمون بود و بسلامتی از سفر زیارتی  و سیاحتی و تفریحی برگشتیم.

 

 

 

پسندها (4)

نظرات (0)

ورود به نی نی وبلاگ

ارسال نظر در این پست تنها برای نی نی وبلاگیها مجاز می باشد، بدین منظور لطفا ابتدا وارد منوی کاربری خود در نی نی وبلاگ شوید.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به الیزابت می باشد