وام مادرانه
درست زمانی که بین همه اگرها و بایدها و چون و چراها مصمم میشوی بنشینی و بر سر سجاده و مهر ازخدا نام مادررا التماس کنی، آن زمان است که خدا نعمتش را، رحمتش را بر سرت تمام کند و نام زیبای مادر را برازنده باقی اسمت کند . و فصلی دیگر از کتاب زندگی شروع می شود.یکی می آید که تو به لطف بودنش بهترین حس ها راتجربه می کنی وبه ضمانتش وام مادرانه میگیری...
به همین سادگی ، خودت به میل خودت ، خود را ازدفتر اولویت ها ، داوطلبانه خط میزنی و یک نفر را مادرانگی میکنی تا انتهای زندگی...
درست مثل مادرم
یادم بماندکه همه اینها خستگی دارد...نگرانی دارد...ازخودگذشتگی دارد...این حذف خود ها!! درخیلی جاهای زندگی سخت است...گاهی درد دارد...یادم باشد تصمیمی که گرفتم تصمیم کبری است وخیلی بزرگ...
اما به همه مادرانگی می ارزد ، نمی ارزد؟؟؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی