الیزابت

سلام الیسای عزیزم, سوگلی مامان خوبی    امروز شما وارد هفتمین ماه از دوران جنینی شدی، ان شاءالله دیگه کم کم داره لحظه دیدارمون نزدیک میشه امروز 24/1/1393 باید آزمایش قند خون میدادم. صبح ساعت 6 بهمراه بابا سعید بیدار شدیم بعد از نماز  ساعت 30/6 از خونه حرکت کردیم ساعت 7 رسیدیم , آزمایش قند خون هم که میدونی باید ناشتا باشی  بعد از پذیرش گفتن که در 4 مرحله این آزمایش انجام میشه آزمایش اول ساعت 20/7 انجام شد  بعد به من 75 گرم گلوکز دادن خوردم گفتند ساعت 20/8 - 20/9 - 20/10 باید برای تستهای بعدی برم . بابا سعید   منو رسوند اداره منم وسایلم رو گذاشتم تو دفتر کارم     ...

سلام الیسا جونم، خوبی دختر نازم امروز 16 فروردین 1393 اولین روز کاری مامان، تو سال جدید هستش. امسال رو میخوام با یه انرژی مضاعف شروع کنم .  دیگه شمارش معکوس برای اومدن شما داره شروع میشه. الیسای عزیزم تو ایام عید من و بابا سعید کلی برنامه ریزی کردیم اتاقت رو آماده کردیم و یه سری از وسایلت رو هم برات خریدیم، خیلی قشنگ و نازن. حالا تو مطالب بعدی عکسهاشو تو وبلاگت میبینی.    ...

سلام دختر خوب مامان, عیدت مبارک؛ اول بیا یه بوس مامانت بده  آخیش چقدر چسبید قربونت برم الیسا جونم, خوش میگذره, این روزا حسابی شیطون شدی , انقدر به مامان لگد میزنی که نگو ولی عیب نداره هر بار که لگد میزنی کلی قربون صدقت میرم و به بابا سعید میگم بیاد ببینه دخترمون داره خوشحالی میکنه, عزیزم سال ١٣٩٣ شروع شد, امسال هم لحظات تحویل سال رو خونه بودیم وبه دعا و نیایش مشغول بودیم کلی هم برای سلامتی شما دعا کردیم. بعد سال تحویل چند تا عکس انداختیم. بعدش نوبت دادن عیدی ها شد. اول بابا سعید از توی قرآن عیدی منو داد بعدشم من یه کادو واسه بابا گرفته بودم که بهش دادم بهد نوبت عیدی شما شد . اون لباس شماره ٣ که تو تصویر میبینی عیدی من به شماست وعیدی ...

سلام دختر ناز مامان  ، سلام ای معنی زندگی من ، سلام ای تعبیر رویای من میخوام سال نو رو بهت تبریک بگم  سال نو یعنی اومدن بهار   یه بهار دیگه از زندگی من و بابا سعید، سومین بهار از زندگی مشترک ما بهار یعنی نفس کشیدن زمین و طبیعت    یعنی تولد دوباره گیاهان و زیبایی ها،  عزیزکم همه روزها و ماه های خدای مهربان، زیبا و دوست داشتنیه اما بهار امسال برای ما یه چیز دیگست. امسال، من و بابا سعید  منتظر اومدن شما هستیم  در واقع میتونم بگم سال 1393 برای من یه جورایی بزرگترین اتفاق خوب زندگیم رقم میخوره و شما که داری درون وجودم رشد پیدا میکنی رو تو یکی از روزای خوب تابستون 1393 به ...

سلام دختر خوب مامان، الیسای عزیزم امروز دوشنبه ١٢/١٢/١٣٩٢ من -مامانت-، دارم بجای شما توی دفتر خاطراتت مینویسم تا ان شاء الله بعدا خودت مدیریت وبلاگتو دستت بگیری و ادامه بدی. امروز صبح من و بابا سعیدت رفتیم مرکز سونو گرافی برای انجام بررسیهای آناتومیک و همچنین تعیین جنسیت، شکر خدا همه چیز نرمال بود و به قول شاعر که میگه (( همه چی آرومه من چقد خوشحالم  پیشم  هستی حالا به خودم میبالم   من به تو دل بستم از چشام معلومه من چقد خوشبختم همه چی آرومه )) در خصوص تعیین جنسیتم که خود شاهزاده خانم مستحضر هستید، فقط کافیه به تاریخ راه اندازی وبلاگتون نگاه کنید میبینید که از خیلی وقت پیش شما دخمل ناز مامان شدی و...

  از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم   رو به فزونی یافت   امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند    و من در اوج عشق   خود را در پستوی زمان، تنها حس نمی‌کنم . . .   ...

این روزها!     من!     بابایی!  ...