الیساالیسا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

الیزابت

13 ماهگی الیسا

خداوند دخترها را آ فرید   تا گلها بی نام نمانند   ماه روی زیبا چشم من الیسای نازنینم تو گل سرخ منی تو گل یاس منی   تو چنان شبنم پاک سحری   نه از آن پاک تری تو بهاری نه   بهاران از توست از تو میگیرد وام   هر بهار این همه زیبایی را   هوس باغ و بهارانم نیست   ای بهین باغ بهارانم تو   دلبرکم بازم به مناسبت یه ماهگرد دیگه اومدم برات بنویسم ، 13 ماهی رو که باید سراسر عشق نوشت برای تو که همه ی وجودمونی ماهگرد این سری مصادف شد با میلاد با سعاد...
25 مرداد 1394

بوسه باران

الیسای عزیزم  دختر نازنینم این آخرین مطلبی است که درسال 1393 تو وبلاگت مینویسم الیسا جان من امسال رو و مخصوصا لحظه تولد شما رو هیچ وقت فراموش نمیکنم همیشه این روزای نوزادی شما رو جزء بهترین روزای زندگیم  میدونم و در آخر اینکه قبل از اینکه بهار گونه هایت را بوسه باران  کند من بوسه بارانت می کنم. ...
28 اسفند 1393

اولین اسفند الیسا

اسفند ماه را همیشه دوست داشتم و دارم از همان وقتی که بچه بودم و به تعداد روزهای باقی مانده تا آمدن بهار روی کاغذ خط می کشیدم و می چسباندم روی دیوار اتاقم و هر روز که می گذشت یکی را خط می زدم... اصلا اسفند ماه را به خاطر همین انتظار شیرینش دوست داشتم.... به خاطر حال و هوای رد شدن روزهایش ... همیشه.... هر سال.... هر روز از اسفند که تمام میشد یک برق خوشی می درخشید توی چشمهایم.... که یک روز دیگر از زمستان گذشت.... که یک روز دیگر به آمدن بهار نزدیک تر می شویم.... واما امسال در کنار تو , الیسای عزیزم  این حس چندین برابر برایم زیبا تر شده است. دلم می خواهد دست اسفند را بگیرم و بگویم این دختر من است  برای او نیز  همچون ...
16 اسفند 1393

یلدا در کنار الیسا

دردانه ی قشنگم   ثانیه ها به قدر یک لبخند کوتاهند   و به قدر یک لبخند با ارزش   همه ؛  ثانیه ها را دوست دارند   حتی شب و روز!   که  در کشاکش ثانیه ها به یلدا رسیده اند   شاید هم یلدا  فرشته ی مهربان   ثانیه هاست   و با صدای دلنوازش می گوید:   چون خورشید باش  تا همه ی ثانیه ها از آن تو باشد   دخترم   یلدا را دوست دارم   در چشمان قشنگ یلدا   برق ثانیه ها را می بینم!   همان ثانیه هایی که   به قدر یک لبخند کوتاهند   و&nb...
1 دی 1393

همراه تو

الیسای عزیزم فرشته کوچولوی بابا   قراره دنیا رو با همه پیچیدگی هاش کشف کنی   قراره با پاهای کوچولوت قدم های استوار برداری   قراره دست من و مامان رو بگیری و به قدم هات جهت بدی   برو ... نترس نازنین کوچکِ مهربونم.   همراهتیم ... کنارتیم ... مراقبتیم .     چند روزی هست که وقتی دستهاتو  میگیرم  میخوای از رو زمین بلند بشی چه بی اندازه تلاشت را دوست میداریم.   قدم هات مستدام ، حرکت هات پی در پی ، بالندگیت پیاپی کودک شیرینم. ...
29 آبان 1393

فدای تن تو جان من

جان منی جان منی جان من                                            آن منی آن منی آن من   ماه منیرم تویی ای دخت من                                           نور خدایی تو به چشمان من   جلوه چو بنمود رخت از عدم...
4 آبان 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به الیزابت می باشد