اولین ماه رمضان و اولین سحر و افطار
سلام الیسای مامان
امسال اولین ماه رمضانی بود که یکی از فرشته های خدا مهمانم بود. پارسال چنین روزی توی دلم بودی و روزه
نگرفتم. امسال هم نمیتونم روزه بگیرم. فعلا برای اینکه حسن نیتم را نشان بدهم اولین سحر را بلند شدم. نه
برای خوردن سحری بلکه برای شیر دادن به الیسای عزیزم .مرسی که زمزمه کننده بانگ خدا در خانه ما
هستی .در زمان سحر برای تو و بابا سعید دعا کردم . از حال و هوای این روزای خونه که بخوام بر ات بگم اینه
که کلا مدل چیدمان خونه رو تغییر دادیم. میز جلوی مبل ها را برداشتیم و یه محوطه ای باز شده. تلویزیون هم
که چند روزی بود حسابی مورد حملات شدید قرار میگرفت ایمن سازی شد. اما خوب نمیدونم چجوری جاهای
خطرناک رو شناسایی می کنی. دوست ندارم از مادرهایی باشم که همش تو دهنم باشه: نکن. تو بچه ای و
حق داری بچگی کنی من که بزرگترم و عاقلتر نباید وسایل خطرناک را دم دست تو بذارم. من سعیم را می کنم
اما اول و آخر به خدای مهربان می سپارمت.راستی کم کم داریم برنامه ریزیهای لازم رو واسه جشن تولدت
انجام میدیم .عزیزم به جشن تولد یک سالگیت چیزی نمونده.
خوب عزیزم داریم به افطار نزدیک میشیم .اولین افطار امسال هم داریم میریم خونه مامان جون فاطمه . خدایا در
این لحظات سلامتی همه بچه ها و پدر و مادر ها رو ازت میخوام .