الیساالیسا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

الیزابت

نوروز 1397

بوی جان می آید اینک از نفس های بهار دستهای پر گل اند این شاخه ها ، بهر نثار با پیام دلکش ” نوروزتان پیروز باد ” با سرود تازه ” هر روزتان نوروز باد ” شهر سرشار است از لبخند ، از گل ، از امید تا جهان باقی است این آئین جهان افروز باد . . . الیساجانم؛ بهار؛ جلوه زیبای خداوندی از راه رسید. ما نیز به یُمن برکت این روزها و لحظاتی که شما عزیز دوست داشتنی پای سفره هفت سین دعای "یامقلب القلوب" رو میخوندی و با دستان کوچک و پرمهرت دعا میکردی، دلهامون رو به زیبایی و سرسبزی بهار پیوند می زنیم و شادی رو برای یکدیگر به ارمغان می آوریم. امیدوارم همیشه سلامت و شاد و خندون باشی و لحظه هایت سرشار از عشق باشه مهربانترین...
1 فروردين 1397

اسفندماه 96

اسفندماه که می شود هم دلشوره داری که سال داره تموم میشه و کاری نیمه تموم نَمونِه و هم هیجان آمدن بهار و فصلی نو. اسفندماه که می شود همه در تکاپو هستند؛ همه خود را برای شروعی دیگر آماده میکنند- با خانه تکانی و نو نوار کردن وسیله ها همه جا رنگ تازگی به خود می گیرد. الیسا عزیزم امسال توی این ماه مناسبت های زیادی داشتیم؛ - روز مادر - تولد بابا سعید - جشن پایان سال مهد؛ که حسابی بهت خوش گذشته بود و شادی کرده بودی. - مراسم چهارشنبه سوری و قاشق زنی که یکی از آئین های کهن ایرانی است و در غروب آخرین سه شنبه شبِ سال با روشن کردن آتیش و پریدن از روی آن برگزار میشه. - سه سال و هشت ماهه شدن دخترکم الیسا جانم آدم باید لذت ببره از تمام لحظا...
28 اسفند 1396

43 ماهگی الیسا و سفر به کیش

فرصتی پیش اومد تا بتونیم بریم سفر دخترکم، راستش من سفر کردن رو خیلی دوست دارم چون هم باعث میشه از روزمرگی ها به دور باشیم و به جسم و روحمون جلایی تازه ببخشیم و هم میشه به عنوان یک تجربه بهش نگاه کرد. الیسا عزیزم سواحل زیبا و نیلگون خلیج فارس برایت جذاب و دیدنی بود و من و بابا سعید هم همه تلاشمون رو کردیم تا بهت خوش بگذره و خاطره خوشی در ذهنت باقی بمونه. بازی کردن توی ساحل زیبای مرجانی و غذا دادن به ماهی های رنگارنگ و مرغ های دریایی اینقدر برات لذت بخش بود که حاضر نبودی هیچ جای دیگه ای بریم و گاهی از اینکه ممکنه این سفر تموم بشه و بخواهیم برگردیم احساس ناراحتی میکردی. صبح ها به عشق رفتن به ساحل و آب بازی از خواب بیدار میشدی. الیسا جانم امی...
30 بهمن 1396

برف شادی

خدای بزرگ و مهربان را شاکرم به خاطر نزول رحمتش و بارش برفی که همه چشم انتظارش بودیم. به برکت بارش برف همه جا رخت سپید به تن کرده. برق شادی رو میشه توی چشمان همه بخصوص بچه ها دید که با چه ذوق و شوقی برف رو نظاره می کنند و با پوشیدن شال و کلاه و دستکش روانه کوچه و خیابون می شوند تا برف بازی کنند و آدم برفی درست کنند. الیسا عزیزم شما هم تا متوجه شدی برف اومده یه هورا بلند کشیدی و سریع خودت رو به پشت پنجره رسوندی تا برف رو ببینی و مشتاقانه شال و کلاه کردی برای برف بازی و میگفتی داره "برف شادی" میاد. الهی که آرامش همچون دانه های برف آروم و بی صدا بر قلب مهربونت بشینه دخترکم.   ...
9 بهمن 1396

چهارمین یلدای الیسا

پس از یلدا سحرگاهت همایون طلوع روشن راهت همایون رسید اسب زمستان، یالش از برف نخستین روز دی ماهت همایون ... الیسا جونم شب یلدا در کنار عزیزانمون بودیم و خیلی خوش گذشت. تمام لحظه هایت پر از عشق و مهربانی دخترم.         ...
1 دی 1396

41 ماهگی الیسا

دختر سه سال و پنج ماهه ام، از حال و هوای این روهایت می نویسم؛ چند روزه صبح ها که از خواب بیدار میشی بهونه می گیری و میگی نمی خوام برم مهد، دوست دارم برم پیش مامان جون رضوانم. باید کلی باهات صحبت کنم تا راضی بشی بری و خداروشکر وقتی وارد مهد میشی با خوشحالی سلام می کنی و میری. وقتی سرفه میکنی میگی مامان "سفره" میکنم برام آب بیار. موقع خواب میگی بیا "پُر و پُخ" -خروپف- کنیم و حتما باید یه بالش یا عروسکی رو بغل کنی و بخوابی. دوست داری استقلال داشته باشی و کارهایت رو خودت انجام بدی البته اگه سرحال باشی و میگی خودم بلدم من دیگه بزرگ شدم و اگه کسی کوچیک خطابت بکنه ناراحت میشی. توی مهد فرق دختر و پسر رو در حد...
25 آذر 1396

40 ماهگی الیسا

جان جانانم؛ ماه آبان همیشه برایم رنگ و بوی دیگری داشته و دارد، چراکه یکی از مهمترین اتفاقات زندگیم در این ماه بوده. علاوه بر اینکه هرسال بهار زندگیم در این ماه شروع می شه، سالروز هم عهد و پیمان شدن من و بابا سعید برای همسفر شدن در مسیر زندگی هم هست و الان سه ساله که جشن های زندگیمون رو با حضور تو که با چشمان پرشور و قلب مهربونت خوشبختی رو بهمون ارزانی کردی، فوت می کنیم. الیسا عزیزم؛ سه سال و چهارماهگیت مبارک. ...
25 آبان 1396
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به الیزابت می باشد