از تو گفتن آسون نیست
از تو گفتن آسون نیست الیسای من ....
از تو نوشتن شور شاعرانه میخواد و من فقط حسی مادرانه دارم .....
ترجمه ناز نگاهت نیازمند کلماتی ست که هنوز در قاموسم نیست .....
نوازش باغ دستانت محتاج بهارم میکند عطر بی دریغ آغوشت توانم را میگیرد و به سجده ام وا میدارد در برابر
حجم حضور خدایی که در بازوان من است ...
مهربانیت عصیانیم را مهار کرده و عشق تنها نقطه کوچکی در ابتدای این سطر است ....که پایانی ندارد ...
تو ماهی به شبهای دریایی من .....و آغوش دریایی ات چنان مهتابیم میکند که خورشید نقطه کوچکی از
کهکشان راه ما خواهد شد ....
وقتی نگاهت میکنم انگار لیلی بار دیگر در نقش برجسته ترین نگارگری سرزمینم به پیچ و تاب میاید و باد در
خم گیسوانش درنگ میکند تا عاشقی را معنایی تازه ببخشد ...
وقتی نوازشت میکنم انگار تندیسی مرمر گونه از نامی ترین پیکرتراشان در دستان من است
وقتی صدایم میزنی انگار جادوئی ترین نت ها بر سازها جاری میشود و دلنوازترین سمفونی آغاز خواهد شد
وقتی دستانت بر گردنم حلقه میزند تمامی خورشیدها میایند تا همین نزدیکی و مدار روزگار دور تو خواهد گشت
وقتی چشمانت نمناک است انگار شبنمی شرمگین از برگی فرو میافتد و دل من نیز ...
میخواهمت ...زرتشت وار بر گفتاری و پنداری و کرداری ....مسیحا وار بر مهری و بخشایشی ....که جهان هر
چه هست عشق است و مهر است و خداست