الیساالیسا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

الیزابت

40 روزگی عزیزم

  عزیزم خیلی مسرور و شادمانم که چهل روز ابتدایی زندگیت به خوبی سپری شد و تا امروز بجز کمی نفخ و   دل درد مشکل خاصی نداشتی.چهل شبانه روز با تو بودن برایم یه دنیا زیبایی به همراه داشت.گذشت ولی تمام ثانیه ثانیه اش برام خاطره شد. لحظه لحظه اش برام دوست داشتنی و عزیزه   ،در این روزها   زل زدن   به تو رو با هیچ چیزی عوض نمی کردم تماشای دستها و انگشتهای   کوچولوت که میتونی هزاران فرم درشون بیاری و نظر من و بقیه رو به خودت جلب کنی  . عطر تنت که   بقول بابا سعید بوی خدا میده تمام خونه رو پر کرده . هر وقت بابایی بغلت میکنه میبینم همینجوری داره   تو رو استشمام میکنه ....
4 شهريور 1393

پروردگار مهربانم

بارالها!   قدرتي به من ببخش   تا پس از تو ،  قوت قلب كودكم باشم   دستانم را چون چتري سايبانش سازم   تا در سايه آن رشد كند   زمزمه صدايم، نواي آرامش او باشد   و گره نگاهم، با چشمان زيبايش   غصه را از دل كوچكش بربايد   نوازش هايم، موجي از اميد در او بيافريند   و بوسه هايم، بارقه شوق را بر چشمانش بنشاند   لالايي شبانه ام، آرزوهاي شيرين را به خوابش بياورد   و رويايي دل انگيز را براي او رقم بزند   پروردگار مهربانم!   هرگز كودكم را در تنهايي و...
1 شهريور 1393

دست در دستانم بگذار

خدا را هزاران بار شکر می گویم که دامنم  از وجود گلی زیبا سبز است و خداوند من را لایق نام مادر دانسته دخترم با آمدن تو مادر بودن را فهمیدم بهشت را نمی خواهم که حس مادرانه خود بهشت بی انتهایی است نازنینم  دست در دستانم بگذار و از هیاهوی این دنیا نترس که من، مادرت  تا نفس دارم کنارت هستم و خدایی بالای سر ماست که همیشه مراقب و ناظر است   ...
20 مرداد 1393

20 روزگی دخترم

با آمدنت زمين چه زيبا گشته   رقصيدن گل به دشت پيداگشته      با آمدنت ز شور صد ر قص زنم            صدغصه زشوق توفراموش كنم            مولود شدي! بخند وصد شادي كن         با رقص  خودت د لم هويدايى كن   الیسای عزیزم امروز  بیستمین روز از حضور  پر برکتت تو  این دنیاست. لحظه به لحظه این روزها برایم زیباست . وباز هم  از پروردگار مهربانم  تشکر میکنم و سر بر سجده میگذارم.     ...
14 مرداد 1393

از تو گفتن آسون نیست

از تو گفتن آسون نیست الیسای من ....   از تو نوشتن شور شاعرانه میخواد و من فقط حسی مادرانه دارم .....   ترجمه ناز نگاهت نیازمند کلماتی ست که هنوز در قاموسم نیست .....   نوازش باغ دستانت محتاج بهارم میکند عطر بی دریغ آغوشت توانم را میگیرد و به سجده ام وا میدارد در برابر   حجم حضور  خدایی که در بازوان من است ...   مهربانیت عصیانیم را مهار کرده و عشق تنها نقطه کوچکی در ابتدای این سطر است ....که پایانی ندارد ...   تو ماهی به شبهای دریایی من .....و آغوش دریایی ات چنان مهتابیم میکند که خورشید نقطه کوچکی از   کهکشان  راه ما خواهد شد ....   ...
12 مرداد 1393

چشم های تو

خواب را به چشم هایت دعوت میکنم   بخواب کودک دلنشین  من   گنجشک ها چه کوک میخوانند ! برای بهانه های خواب تو   چشم هایت چه دلبرانه است !   ناز  کنار  ناز  تو هیچ است ...   دستهایت بوی روزهای عشق  مرا میدهد.   چشم هایت تمام  فصل های عاشقیست...    تو عشقی ؟   یا عشق ، تو ؟   انگار چشمهایت جادویم می کند   چه عاشقانه میشود  نگاه هایمان   وقتی به هم میرسند ...         ...
6 مرداد 1393

روی گل دخترم

سلام عزیز دل بابا، هر چی فکر می کنم بتونم کلمات رو تو ذهنم بچینم تا چیزی برات بنویسم نمیتونم فقط انقدر از حضورت خوشحالم و پر انرژی که نمیدونی، الیسای عزیزم  امروز دهمین روز از به دنیا اومدنته .تو این چند روز  به یمن حضور شما منم خونه بودم و حسابی در کنارت لذت بردم. امروز دیگه بابایی باید میرفت سر کار ،نمیدونی چقدر سخت بود وقتی میخواستم از خونه بیام بیرون، الانم که تو اداره دارم برات این مطلب رو میزارم تو وبلاگت خیلی دلتنگتم ولی قول میدوم زود برگردم خونه.        ای بوی هر چه گل       بوی بهار می شنوم از صدای تو       نازکتر از گل است گ...
4 مرداد 1393

سومین روز حضور عزیزم

سلام الیسای مامان تو این چند روز که اومدی  نمیدونی که من و بابا سعید چه حالی  داریم انقدر  خوشحالیم که اصلا  خواب بچشممون نمیاد  نمیدونی که مامان بزرگا و بابا بزرگا چقدر ذوقت رو میکنن  از وقتیکه تو بیمارستان  بهوش اومدم همه برای دیدنمون اومدن  دوستام که با تماسهای  تلفنی و پیامک  خبر از حال منو تو میگرفتن . همه و همه ابراز محبت کردن ومن از همشون ممنونم. الیسا جان تو این چندروز نتونستم بیام برات مطلب بزارم تو وبلاگت ولی ان شاءالله  از چند روز دیگه که مامان  حالش بهتر بشه دوباره دست بقلم  میشه.       ...
28 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به الیزابت می باشد