40 روزگی عزیزم
عزیزم خیلی مسرور و شادمانم که چهل روز ابتدایی زندگیت به خوبی سپری شد و تا امروز بجز کمی نفخ و دل درد مشکل خاصی نداشتی.چهل شبانه روز با تو بودن برایم یه دنیا زیبایی به همراه داشت.گذشت ولی تمام ثانیه ثانیه اش برام خاطره شد. لحظه لحظه اش برام دوست داشتنی و عزیزه ،در این روزها زل زدن به تو رو با هیچ چیزی عوض نمی کردم تماشای دستها و انگشتهای کوچولوت که میتونی هزاران فرم درشون بیاری و نظر من و بقیه رو به خودت جلب کنی . عطر تنت که بقول بابا سعید بوی خدا میده تمام خونه رو پر کرده . هر وقت بابایی بغلت میکنه میبینم همینجوری داره تو رو استشمام میکنه ....