خردادماه
نازنینم؛ این روزها که ماه رمضان بود به محض چیدن سفره افطار اولین نفر میومدی و میگفتی کِی غذا میخوریم؟ و بعد بدون اینکه منتظر بمونی میگفتی من هم روزه ام، گنجشکی گرفتم. الهی من فدای تو فرشته کوچولوی مهربونم که روزه گنجشکی میگیری. یه موقع هایی هم میومدی میگفتی میشه آب بخورم؟ روزه ام نِمی ره؟ جالب اینجاست که قبل و بعدش همه چیز میخوردی که الهی نوش جونت باشه.
توی این ماه هم مهمونی افطاری دادیم و هم برای افطاری به مهمونی رفتیم و خلاصه اینکه به شما عزیزدل حسابی خوش گذشت. توی مهد هم سفره افطاری برای شما عشقولیا پهن کردن و یه شعر هم یاد گرفتی که مرتب برای خودت زمزمه میکنی البته من فقط قسمت آخرش رو متوجه میشم: گل دخترم، حالا که تو کوچیکی روزه بگیر گنجشکی
6 خردادماه روز جهانی اِلمِر بود که فیل هایی رنگی درست کردید و قصه اون رو هم براتون تعریف کرده بودند. یه رادیو خیلی قشنگ هم به عنوان کاردستی گروهی توی مهد درست کردید. تازگیها نقاشی هایی که میکشی خیلی واضح تر از قبله دخترکم. دیروز (23 خردادماه) جشن دورهمی برای یکسال در کنارهم بودن براتون گرفتن و یه روز شاد و پرانرژی داشتی.
یه ترانه شیرازی هست که خیلی دوست داری و با دقت و از حفظ همش رو میخونی: (یه قسمت هایی که یادم هست رو مینویسم)
از اینجا تا به شیراز خیلی راهه ........... همش کوه و دَمَن، دریا کناره ...........
.....................
.....................
تو گلی ماشالله ناز داری والله عاشقت شدم نَمیری ایشالله
عاشق سریال پایتخت هستی و اگه شبانه روز هم ببینی خسته نمیشی، این شبها هم که از شبکه آی فیلم پخش میشد و تا موقعش می رسید شبکه تلویزیون رو عوض میکردی که ببینی. جالب اینجاست که کانال شبکه رو روی کنترل میدونی و خودت کانال ها رو عوض میکنی. آخر سر هم تیتراژ پایان سریال (آی یار نارنجی جونُم .... ) رو میخونی و میرقصی. و البته سریال لیسانسه ها (مسعود، حبیب و مازیار) که چند وقت پیش نشون میداد و شبها موقع خواب باید یا قصه سارا و نیکا رو برات تعریف کنم و یا قصه شیطنت ها و کمدین های سریال لیسانسه ها رو. وقتی هم تلویزیون نگاه میکنی چنان محو تماشا هستی که چند بار باید صدات بزنم تا متوجه بشی البته این خصلتت ارثیه عزیزکم . تازگیها هم عموپورنگ یه سریال خانگی درست کرده به اسم بالشها، تا حالا سه قسمتش اومده که برات گرفتیم و پشت سر هم و بی وقفه نگاه میکنی و اسم همه بالش ها رو حفظی.
عاشق کمک کردن هستی و از اینکه مسئولیت انجام کاری رو بهت بدیم یه حس خوب و رضایتی داری، یه روز خونه مامان جون رضوان کتلت کوچولو گرد درست کرده بودی و تا مدت ها میگفتی خودم کتلت درست کردم. وقتی میخوام جایی تلفن بزنم زود میایی میگی بگو من شماره بگیرم. موقع غذاخوردن قاشق، چنگال ها را باسلیقه و ضربدری کنار بشقاب ها میذاری میگی باید اینجوری باشه.
وقتی میخوای اندازه کوچیک بودن چیزی رو نشون بدی انگشت کوچیکت رو نشون میدی، میگی من کوچیک بودم اینقدر بودم. این روزها خیلی علاقه به موی بلند پیدا کردی و میگی دوست داری موهات بلند بشه تا نوک پاهات و اینکه میکی سه تا مامان داری: مامان جون رضوان، مامان جون فاطمه و مامان جون الهه.
الیسا جانم دخترک شاداب و پرشورم که پر از هیجان هستی و خوشحالیت رو اینقدر قشنگ و پر از احساس ابراز میکنی و ذوق می کنی که من از این همه سرزندگی تو به خودم می بالم، عاشقانه دوستت داریم.