الیساالیسا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

الیزابت

31-34 ماهگی الیسا

1396/2/25 13:29
نویسنده : مامان الی
273 بازدید
اشتراک گذاری

الیسا جانم؛


چهار ماه از آخرین پستی که نوشتم میگذرد و در این مدت، در کنار تو دختر شیرین زبون و دوست داشتنی که پر از عشق هستی و شور با قلب مهربون و چشمهای معصومت با یه دنیا انرژی، ناب ترین لحظه ها رو داشتم و همه را، نه در گوشه ذهنم بلکه در قلبم حک کرده ام ولی حیف فرصتی دست نداد تا آنها را به رسم یادبود برایت بنویسم تا هروقت نگاهی به این نوشته ها انداختی، بدانی در دنیای شیرین کودکانه ات، زندگی کردم و آموختم عشق و امید را.

دلبندم، گفتنی هایم زیاد است و تا جایی که بشود آنها را برایت می نویسم.

ولنتاین (روز عشق)، توی درست کردن کیک به مامان کمک کردی و از این کار لذت بردی و کلی ذوق کردی. "عاشقتم خترک با احساسم"

روزهای آخر سال، دستمال به دست زود خودتو میرسوندی تا توی تمیز کردن خونه کمک کنی و اگه نمیذاشتم کاری کنی ناراحت می شدی. "دست های کوچیکت رو بوسه می زنم نازنینم"

چیدن سفره هفت سین که بارها چیدم و بارها به هم ریختی تا بالاخره به گوشه ای امن منتقل شد. "کنجکاو دوست داشتنی من"

آغاز سال نو، نوشدن فصل و روزگار؛ آمدن سومین بهار در کنار بهاری ترین و زیباترین شکوفه زندگیم "الیسا جانم" با یه دنیا شادی و طراوت و تازگی."لحظه لحظه زندگیت پر از ترانه قشنگ عشق دخترم"

گردش های بهاری و سفر به شمال با دخترک خوش سفرم که عاشق دریا (به قول خودت:دریار) هستی و از قدم زدن توی ساحل و آب بازی لذت میبری ولی دوست نداری شن های ساحل دست و پاهای کوچیکت رو کثیف کنه."هر روزت صورتی و آروم الیسا عزیزم"

این روزها با شیرین زبونی حسابی دلبری می کنی و بعضی وقت ها چیزهایی میگی که متوجه میشم دخترک کوچیکم داره بزرگ میشه. بیشتر کلمات را درست ادا می کنی. به تخم مرغ میگی: تُختُمرغ، اگه احساس کنی کسی از دستت ناراحت شده زود میگی: بِقَبشید، معذرت. مرحله از پوشک گرفتنت با وجود تمام استرسی که داشتم خیلی خوب طی شد و همکاری خیلی خوبتر تو عزیزدلم که باعث شد بفهمم دخترم داناتر از اون چیزی است که فکر می کردم. هرشب باید برات قصه پسردایی ها و دختر عمه ها رو بگم تا بخوابی، تک تک اسم همشون رو میاری و خیلی خیلی دوسشون داری مهربونم، هر روز میگی بریم پیاده روی، در روز کلی توی حیاط مامان جون آب بازی می کنی و خودت رو خیس می کنی. عاشق بازی و هیجان هستی و دوست داری با انرژی باهات بازی کنیم، موقع تماشای تلویزیون، تمام هوش و حواست به برنامه است (البته این خصلت رو از بابا سعید عزیز به ارث بردی دلبرکم)، وقتی می ریم پارک سریع با بچه ها، مخصوصا دخترها ارتباط برقرار می کنی و میگی سلام، با من دوست میشی؟ و زود دستشون رو میگیری و میگی دوستم بیا بریم شادی کنیم (همیشه شاد باشی و لبت خندون دلبندم)، با دستهای کوچیکت از مهمون پذیرایی می کنی و توی ایام عید از خواب که بیدار می شدی میگفتی میخوایم بریم مهمونی؟ (اوایل میگفتی میمونی)، به رژ لب میگی لب و بعضی وقتها از اینکه لب زدم دعوام میکنی، عاشق زیبایی هستی الیسا جانم، میگی این چقدر قشنگه یا لباست چقدر قشنگه (قربون اون نگاه زیبات)، حافظه خوبی داری و اگر کسی چیزی گفته باشه یا از تلویزیون برنامه ای دیده باشی بعد از گذشت زمان اون رو بازگو میکنی. قدرت تخیل و پردازش خوبی داری الیسا عزیزم، بعضی وقت ها با اسباب بازی هات چیزهایی درست می کنی که برایم جالب است و حیرت آور و عاشق این هستی که همدیگرو بغل کنیم و محکم فشار بدیم.

خلاصه اینکه خیلی خیلی عزیزی و عاشقتم الیسا جونم. 

 

 

پسندها (10)

نظرات (1)

مامان فرناز
11 خرداد 96 13:31
دختر دوست داشتني و مهربانم بهترين لحظات از آن قلب پرمهر تو عزيز و پدر و مادر مهربانت انشااله💋💋💋💋💋💋
مامان الی
پاسخ
ممنون از لطف و محبتت زن عموی عزیز
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به الیزابت می باشد