الیساالیسا، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

الیزابت

اسفندماه 96

اسفندماه که می شود هم دلشوره داری که سال داره تموم میشه و کاری نیمه تموم نَمونِه و هم هیجان آمدن بهار و فصلی نو. اسفندماه که می شود همه در تکاپو هستند؛ همه خود را برای شروعی دیگر آماده میکنند- با خانه تکانی و نو نوار کردن وسیله ها همه جا رنگ تازگی به خود می گیرد. الیسا عزیزم امسال توی این ماه مناسبت های زیادی داشتیم؛ - روز مادر - تولد بابا سعید - جشن پایان سال مهد؛ که حسابی بهت خوش گذشته بود و شادی کرده بودی. - مراسم چهارشنبه سوری و قاشق زنی که یکی از آئین های کهن ایرانی است و در غروب آخرین سه شنبه شبِ سال با روشن کردن آتیش و پریدن از روی آن برگزار میشه. - سه سال و هشت ماهه شدن دخترکم الیسا جانم آدم باید لذت ببره از تمام لحظا...
28 اسفند 1396

43 ماهگی الیسا و سفر به کیش

فرصتی پیش اومد تا بتونیم بریم سفر دخترکم، راستش من سفر کردن رو خیلی دوست دارم چون هم باعث میشه از روزمرگی ها به دور باشیم و به جسم و روحمون جلایی تازه ببخشیم و هم میشه به عنوان یک تجربه بهش نگاه کرد. الیسا عزیزم سواحل زیبا و نیلگون خلیج فارس برایت جذاب و دیدنی بود و من و بابا سعید هم همه تلاشمون رو کردیم تا بهت خوش بگذره و خاطره خوشی در ذهنت باقی بمونه. بازی کردن توی ساحل زیبای مرجانی و غذا دادن به ماهی های رنگارنگ و مرغ های دریایی اینقدر برات لذت بخش بود که حاضر نبودی هیچ جای دیگه ای بریم و گاهی از اینکه ممکنه این سفر تموم بشه و بخواهیم برگردیم احساس ناراحتی میکردی. صبح ها به عشق رفتن به ساحل و آب بازی از خواب بیدار میشدی. الیسا جانم امی...
30 بهمن 1396

برف شادی

خدای بزرگ و مهربان را شاکرم به خاطر نزول رحمتش و بارش برفی که همه چشم انتظارش بودیم. به برکت بارش برف همه جا رخت سپید به تن کرده. برق شادی رو میشه توی چشمان همه بخصوص بچه ها دید که با چه ذوق و شوقی برف رو نظاره می کنند و با پوشیدن شال و کلاه و دستکش روانه کوچه و خیابون می شوند تا برف بازی کنند و آدم برفی درست کنند. الیسا عزیزم شما هم تا متوجه شدی برف اومده یه هورا بلند کشیدی و سریع خودت رو به پشت پنجره رسوندی تا برف رو ببینی و مشتاقانه شال و کلاه کردی برای برف بازی و میگفتی داره "برف شادی" میاد. الهی که آرامش همچون دانه های برف آروم و بی صدا بر قلب مهربونت بشینه دخترکم.   ...
9 بهمن 1396

چهارمین یلدای الیسا

پس از یلدا سحرگاهت همایون طلوع روشن راهت همایون رسید اسب زمستان، یالش از برف نخستین روز دی ماهت همایون ... الیسا جونم شب یلدا در کنار عزیزانمون بودیم و خیلی خوش گذشت. تمام لحظه هایت پر از عشق و مهربانی دخترم.         ...
1 دی 1396

41 ماهگی الیسا

دختر سه سال و پنج ماهه ام، از حال و هوای این روهایت می نویسم؛ چند روزه صبح ها که از خواب بیدار میشی بهونه می گیری و میگی نمی خوام برم مهد، دوست دارم برم پیش مامان جون رضوانم. باید کلی باهات صحبت کنم تا راضی بشی بری و خداروشکر وقتی وارد مهد میشی با خوشحالی سلام می کنی و میری. وقتی سرفه میکنی میگی مامان "سفره" میکنم برام آب بیار. موقع خواب میگی بیا "پُر و پُخ" -خروپف- کنیم و حتما باید یه بالش یا عروسکی رو بغل کنی و بخوابی. دوست داری استقلال داشته باشی و کارهایت رو خودت انجام بدی البته اگه سرحال باشی و میگی خودم بلدم من دیگه بزرگ شدم و اگه کسی کوچیک خطابت بکنه ناراحت میشی. توی مهد فرق دختر و پسر رو در حد...
25 آذر 1396

40 ماهگی الیسا

جان جانانم؛ ماه آبان همیشه برایم رنگ و بوی دیگری داشته و دارد، چراکه یکی از مهمترین اتفاقات زندگیم در این ماه بوده. علاوه بر اینکه هرسال بهار زندگیم در این ماه شروع می شه، سالروز هم عهد و پیمان شدن من و بابا سعید برای همسفر شدن در مسیر زندگی هم هست و الان سه ساله که جشن های زندگیمون رو با حضور تو که با چشمان پرشور و قلب مهربونت خوشبختی رو بهمون ارزانی کردی، فوت می کنیم. الیسا عزیزم؛ سه سال و چهارماهگیت مبارک. ...
25 آبان 1396

39 ماهگی الیسا

الیسا نازنینم سی و نهمین ماهروزت خجسته  دخترکم ماه مهر و مهربانی هم در حال تمام شدن است ولی چه فرقی میکند وقتی مهربانی در تک تک سلول هایت جریان دارد و هر روز مهرت بیشتر به دل می نشیند. با آغاز سال تحصیلی جدید، برنامه های مهد هم کمی فرق کرد و آموزش های بیشتری برای شما عشقولیا در نظر گرفته شد مثل: آشنایی با طریق کاشت بذر گیاهان، آشنایی با عمو آتش نشان، حافظ خوانی به مناسبت روز بزرگداشت حافظ شیرازی؛          گفتم غم تو دارم            گفتا غمت سرآید        گفتم که ماه من شو    ...
25 مهر 1396

الیسا و عشق دریا

دوست داشتنی ترینم؛ امسال پاپپز هم به عشق تو دخترک مهربانم که عاشق دریا هستی، رفتیم شمال. از وقتی حرکت کردیم سوالاتت شروع شد، پس کو دریا؟ کی می‌رسیم؟ چرا نمی رسیم؟ اونجاست؟ و .... مرور خاطرات سفرهای قبلی به شمال و دریار ️ هوا امسال کمی زودتر خنک شد ولی خداروشکر این دو روز که شمال بودیم هوا خوب بود و تونستیم از هوای پاییزی در دل جنگل های بکر و طبیعت زیبا و در کنار ساحل آروم و گاهی مواج دریای خزر لذت ببریم. و از ذوق کردن های دخترک عزیزمون که احساس پاک و لطیفش را با بازی در کنار دریا توی ساحل و ماسه ها به تصویر می کشید بیشتر احساس رضایت می کردیم. الیسا جانم من و بابا سعید عاشقانه دوستت داریم.   ...
17 مهر 1396
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به الیزابت می باشد