الیساالیسا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

الیزابت

38 ماهگی الیسا

دخترک تابستانی من؛ روزهای آخر این فصل شیرین و گرم است، فصلی که سه سال است آخرین روزهای اولین ماهش را به یمن حضورت جشن می گیریم و مابقی روزهایش را نیز با گرمای وجودت، عاشقانه تر به نظاره می نشینیم. الیسا عزیزم، شهریورماه مشغول جابجایی و اثاث کشی بودیم و خیلی فرصت نشد شما را به گردش و تفریح ببریم ولی امیدوارم کارها زودتر به اتمام برسه و بتونیم به یه سفر کوچیک بریم. خداروشکر مهدکودک رو دوست داری و با دوست هات هم خیلی خوب ارتباط برقرار کردی و دوستشون داری. بعضی وقت ها که داری بازی می کنی می بینم اسم دوست هات رو روی عروسک هات گذاشتی و صداشون می کنی. حروف و اعداد رو به انگلیسی کامل تر میگی و خودت رو معرفی می کنی- I'm E...
25 شهريور 1396

37 ماهگی الیسا

الیسا جانم در این روزهای گرم تابستان که دومین ماهش رو به اتمام است همانقدر دلنشین و شیرین و البته کمی بازیگوش هستی که مانند یک معجزه در یکی از روزهایش، طعم شیرین بودنت را به ما چشاندی و به یاد شعر سهراب سپهری میافتم که می گوید: ظهر تابستان است سایه ها میدانند که چه تابستانیست مهربانی هست سیب هست ایمان هست آری! تا شقایق هست زندگی باید کرد. دلبندم این روزها در مهدکودک حسابی مشغول تفریح و یادگیری هستی؛ یک روز در میان کلاس زبان داری که با فلش کارت و عروسک به شما عشقولیا زبان یاد میدن. جشنواره های مختلفی مثل میوه، حیوانات و ... براتون برگزار می کنند که هم جنبه تفریح داره و هم آموزشیه. این روزها زیاد به حرف مامان گوش نمی دی ...
25 مرداد 1396

جشن تولد سه سالگی الیسا

دختر کوچولوی 3 ساله ی من؛ الیسای نازنینم 3 سال است بیست و پنجم تیرماه که می شود قلبم از همیشه تندتر می تپد، نفسهایم به شماره می افتد، دوست دارم زمان بایستد تا بتوانم ثانیه ثانیه اش را برای هزارمین بار مرور کنم؛ تا بتوانم آن لحظات ناب تکرار نشدنی را برای صدمین هزار بار به تصویر بکشم و حس و حال عجیبم را که هیچگاه نتوانسته ام وصفش کنم. الیسا جانم چه زود گذشت آن روزها و زودتر خواهد گذشت این روزهایت که با وجود تمام شیطنت ها و بازیگوشی هایت، مهربان ترینی دختر بی همتای من! پرنسس کوچکم، امسال هم جشن تولدت را در کنار عزیزانمون و توی خونه مامان جون رضوان برگزار کردیم و سعی کردیم لحظات شاد و خوشی برای تو و میهمان های عزیزمون...
4 مرداد 1396

مستقل شدن الیسا با شروع فصل تابستان

الیسا عزیزم بعد از تجربه یک هفته ای که مردادماه 95 از رفتن به مهدکودک داشتی و بدلیل جابجایی مهد تا به امروز که دوباره تصمیم گرفتیم به مهد بری، پیش مامان جون عزیز و مهربونت بودی که با وجود تمام بازیگوشی ها و شیطنت هایت، با عشق و درنهایت آرامش با دختر کوچولو و دوست داشتنی اش و به قول خودش، با دوست و همدمش بازی می کرد و برات قصه می خواند و شعر و کلمات انگلیسی بهت یاد می داد. این بار در آستانه 3 سالگی و احساس نیاز به آموزش و کسب مهارت های بیشتر و لزوم شناسایی استعدادهای درونیت و چندماه تحقیق و جستجو درباره مهدکودک ها، در یکی از مهدهای نزدیک ثبت نامت کردیم. از شب قبل سعی کردم زودتر بخوابی تا صبح بتونی به موقع بیدار بشی و به قول خودت خستگیت در...
3 تير 1396

35 ماهگی الیسا و شب های قدر

الیسا عزیزم، سی و پنجمین ماهروزت مصادف است با شب نزول رحمت و برکات الهی، شبی که در آن روشن‌ترین پنجره‌های معنویت و عرفان به سوی بندگان باز می شود تا با مناجات و استغفار، ره توشه ای برای دنیا و آخرت برداشته شود. دختر نازنینم، سه سال پیش روز 25 تیرماه، هجدهم ماه مبارک رمضان که شب قدر بود دیده به این دنیا گشودی و خداوند نعمتی به ما بخشید که همیشه با زبان قاصرمان شکرگزارش هستیم. در آغوش گرفتن فرشته کوچکی که آرامش دل و جانمان شد. مهربانترینم ماهروزت خجسته. ...
25 خرداد 1396

سومین ماه رمضان در کنار الیسا

الیسای عزیزم سومین سال است که حضورت، ماه عبادتهای عاشقانه و نیایش های عارفانه را برایمان دلچسب تر و شیرین تر کرده است. الهی که لایق سفره ای که به وسعت بخشندگی خدای مهربانیهاست، باشیم و نگاه خداوند به برکت وجود تو نازنینم همواره بدرقه راه و زندگیمون باشه.     ...
7 خرداد 1396

31-34 ماهگی الیسا

الیسا جانم؛ چهار ماه از آخرین پستی که نوشتم میگذرد و در این مدت، در کنار تو دختر شیرین زبون و دوست داشتنی که پر از عشق هستی و شور با قلب مهربون و چشمهای معصومت با یه دنیا انرژی، ناب ترین لحظه ها رو داشتم و همه را، نه در گوشه ذهنم بلکه در قلبم حک کرده ام ولی حیف فرصتی دست نداد تا آنها را به رسم یادبود برایت بنویسم تا هروقت نگاهی به این نوشته ها انداختی، بدانی در دنیای شیرین کودکانه ات، زندگی کردم و آموختم عشق و امید را. دلبندم، گفتنی هایم زیاد است و تا جایی که بشود آنها را برایت می نویسم. ولنتاین (روز عشق)، توی درست کردن کیک به مامان کمک کردی و از این کار لذت بردی و کلی ذوق کردی. "عاشقتم خترک با احساسم" روزها...
25 ارديبهشت 1396

سی ماهگی الیسا

روزها چشم برهم زدنی می گذرند همچون این سی ماه که چون باد گذشت و دیگر بر نمی گردد دلبندم. ولی بی شک تمام لحظه ها و دقایقش پر از شور بود و زیبایی که با وجود نازنینت تجربه کردم و مهربانی و عشق را که هر روز در دنیای پاک کودکانه ات، با اعماق وجودم حس می کنم و هر بار با یادآوری روزهای گذشته لبخند بر لبانم نقش می بندد و خوشحالم از بودنت و داشتنت. الیسا عزیزم سی ماهگیت مبارک.   ...
25 دی 1395
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به الیزابت می باشد